داستان ارسالی توسط candy girl

ساخت وبلاگ
| candy girl25 / 12 / 139215:00

داستان ارسالی توسط
candy girl

رها یه دختره که چند وقتیه اتفاقات غریبی براش میفتن.این ماجرا رو از زبون خودش میگم:
رفته بودیم اهواز خونه ی عمم اینا.پسر عموم که خیلی با پسر عمم جور بودم باهامون اومده بود.شب که قرار شد بخوابیم مامان و بابا ها و پسرا رفتن پایین بخوابن و من و دختر عمم رفتیم طبقه بالا.هر چقدم که ایمان میگفت نرین بالا گوش نگرفتیم.خلاصه رفتیم بالا من و عسل و خوابیدیم.نیمه های شب یهو از خواب بلند شدم.یه گرمای چندش آور و خاصو احساس میکردم.عین اینکه یکی از پشت بغلم کرده باشه.و نمیتونستم تکون بخورم.انگاری راستی راستی یکی منو بغل گرفته بود.عسل هم نبود.ترسیدم.بالاخره اون گرما کمتر شد و تونستم که از جام بلند شم.دیدم چراغ ته راهرو داره چشمک میزنه.چراغ آشپز خونه ی طبقه بالا هم که ما توش بودیم روشن بود.رفتم تو آشپز خونه.در یخچال باز بود و عسل در حال آب خوردن بود.صداش کردم:عسل روانی تو اینجایی من سکته کردم؟ولی عسل جوابی نداد.چند بار صداش کردم.باز جوابی نداد.شونشو گرفتم و تکون دادم.یهو نگام کرد.یخ زدم.یهو جیغ زدم:عــــــــــــــــســـــــــــــــلـــــــــــــــ!!!!!!!!که از پشت سرم صدا اومد:چته رها؟نصف شب عربده کشی راه انداختی؟خواب بودما!!!!برگشتم.عسل بود!!!!!!دوباره برگشتم سمت یخچال.اون عسلی که جوابمو نداده بود نبودش!!!!!!در یخچالم بسته بود و هیچ لیوانی که استفاده شده باشه تو آشپزخونه نبود!!!!!!دیگه از حال رفتم...واقعا نمیدونم اون چی بود...؟
ایشالا مراتب بعدی اتفاقات دیگه ای که واسه این دوستم افتاده رو مینویسم.تمام اسما هم مستعارن.

وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.................
ما را در سایت وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.............. دنبال می کنید

برچسب : candy girl, نویسنده : جن گیر nmtars بازدید : 405 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 7:23 PM